قسمت سوم
ارتباط و مهارتهای ارتباطی
در این بخش از مبحث مهارتهای ارتباطی، پیرامون مهارت «حرکت به سمت ارزشها » صحبت می کنیم. ارزش، ارزشها و ارزشمند بودن دغدغه ای است که هرکدام از ما در خلوت خودمان با آن روبرو هستیم، اینکه انسان ارزشمندی هستیم یا نه؟ اینکه آیا زندگی خودمان را به گونه ای میگذرانیم که حرکتش در جهت رسیدن به آن چیزی باشد که برای ما ارزشمند است؟
تعاریف مختلفی از" ارزش "وجود دارد و از زوایای گوناگونی می شود آن را بررسی کرد. ارزشها در حیطه های مختلف زندگی ما حضور دارند مانند ارزشهای اجتماعی، ارزشهای معنوی، ارزشهای خانوادگی و ...
در اینجا و در حیطه ارتباطی، منظور از ارزشها، موضوعاتی است که برای هر فرد ازدرون و از صمیم قلب مهم است. یعنی اگر هر کدام از ما به درون قلب خودمان رجوع کنیم، بدون در نظر گرفتن هیچ ذهنیتی، هیچ فردی و هیچ رخدادی ، میخواهیم چگونه انسانی باشیم؟ چگونه فرزندی برای پدر و مادرمان باشیم؟ و یا چگونه همسری باشیم؟
اگر فقط زمان اندکی را روی قلبمان تمرکز کنیم و این چگونه بودنها را بررسی کنیم ،گمان میکنم به کلماتی، چون: همسری مهربان، مادر یا پدری حمایتگر و یا فرزندی مستقل برسیم.
آیا به تمام چیزهایی که با تمام وجود ، در روابطمان با همسر، فرزند و یا پدر و مادرمان، خواستار آنها هستیم رسیده ایم؟
به نظر می رسد، هاله ای از جنس افکار و احساسات، قضاوت، رفتارهای دیگران و بایدها و نبایدهای ذهنمان نگذاشته اند تا ما به آنچه از صمیم قلبمان آرزوی آن را داریم برسیم.
چگونه می توانیم این مهارت را کسب کنیم و در روابطمان در راستای ارزشها حرکت کنیم؟
در کنار قلبی که گنجینه ای از ارزشهای ماست، ذهنی هم وجود دارد که منبع اصلی تولید افکار و احساسات ما می باشد. این ذهن گویا همراه همیشگی ما بوده است و در تصمیم گیری هایمان اول از همه به آن رجوع کرده ایم، به همین علت در هر لحظه و در تصمیم گیریهای ما بر خلاف قلبمان، ذهن قدرت زیادی دارد.
درون این ذهن ، تمام بایدها و نبایدهای زندگی و همچنین احساساتی چون خشم، شادی و عصبانیت و ... تولید میشود. در هر موقعیت ارتباطی که در زندگی قرار میگیریم، ذهنمان بر اساس تاریخچه قبلی و افکار و احساسات و خلق ما در آن لحظه، رفتاری را برای انجام پیشهاد میدهد. و لی با این وجود، در تمام تصمیمات رفتاری روزمره، ما رضایت کامل نداریم و گاهی امکان دارد برای یک حرف یا رفتاری که انجام می دهیم ، مدتها خودمان را سرزنش کنیم. اینگونه سرزنشها وپشیمانی ها در همه ی ما وجود دارد. به نظر می رسد برای اینکه رضایت بیشتری از اعمال خود و نتایج آن، داشته باشیم لازم است که، در موقعیتهای ارتباطی مختلف، علاوه بر ذهن ، به قلبمان هم میدان دهیم تا در تصمیم گیری های ما دخیل باشد.
به عنوان مثال وقتی که فرزندتان در پشت ویترین یک اسباب بازی فروشی، شروع به گریه می کند تا آنچه را میخواهد شما حتما برایش بخرید و به یک یا دو اسباب بازی هم قانع نیست، در چنین موقعیتی، احتمالا ذهنتان ، یک احساس عصبانیت خیلی زیاد برای شما ایجاد می کند و افکاری مثل: (( بچه خیلی پررو شده، آبروی من جلوی مردم رفت، باید جوری رفتار کنم تا این اتفاق تکرار نشود))، ایجاد خواهد شد و ذهنتان به شما دستور میدهد تا داد بلندی بزنید و فرزندتان را با هرترفندی شده، کشان کشان ، از آن محیط، دور کنید، تا هرچه زودتر آرامش خودتان را بدست آورید، در نهایت، شما به هدف آرام کردن فرزندتان و جلوگیری از اتفاقی که آن را ،آبروریزی نامگذاری میکنید، رسیده اید. اما فردای آن روز، گویا از خودتان رضایت ندارید، خودتان را کمی سرزنش می کنید و به نظر می رسد کاری انجام نداده اید که این موضوع ریشه ای حل شود و فقط از یک موقعیت توانسته اید هرچه سریعتر خودتان را فراری دهید. حالا اگر در چنین موقعیتی بخواهید پای قلبتان هم وسط بکشید و در رابطه با فرزندتان از ارزشهایتان استفاده کنید، این موضوع چگونه می تواند باشد .
به محض اینکه گریه و ناراحتی فرزندتان شروع شود ذهنتان شروع به فعالیت میکند حرفهای ذهن را خوب بشنوید و قبل از هر عملی، اینبار به سراغ قلبتان هم بروید، من میخواهم مادری مهربان باشم، مادری حمایت گر و همدل، یک مادر مهربان هرچیزی که فرزندش دید و خواست برایش نمی خرد ولی با مهربانی نمی خرد. در آن لحظه، فرزند کوچکش، رنج بزرگی بنام خواستن دارد و یک مادر همدل ، به رنج یک کودک ، با دیدن آن همه اسباب بازی زیبا و دوست داشتنی پی می برد؛ بهتر است در آن لحظه، فرزندش را با تمام جیغ و گریه ای که به راه انداخته و نگاه رهگذرانی که حاکی از این است که چه مادر بی کفایتی است بغل کند و بگوید: « میدانم همه اینها را دوست داری ولی من نمیتوانم برای تو همه را بخرم» و بعد با مهربانی ، نوازش و قول صحبت درباره این موضوع در فرصتی دیگر، یواش یواش فرزندش را از آن محیط دور کند و در موقعیتی آرامتر و مناسبتر ، در قالب داستان و یا بازی ، آموزش هایی را به فرزندش بدهد. این مادر، با چنین روشی، هم ارزشمند رفتار کرده و هم فرزندش را تربیت کرده است و هم رضایت از عملکرد خود دارد؛ البته این روش بسیار سخت تر و پر چالشتر از روش اولیه خواهد بود و زمان و انرژی بیشتری را از مادر می گیرد ولی کاملا مشخص است ، بدست آوردن یک "زندگی ارزشی"، زیاد هم راحت نیست ولی نتایجی دارد که به نظر میرسد امتحان کردن آن برای هر کسی لازم است. این فقط یک مثال ساده از روند ارتباط با دیگران بر اساس ارزشها است و ما میتوانیم اینگونه رفتارها را در سایر حیطه های زندگی هم داشته باشیم.
این ایجاد تعادل میان ذهن و قلب و سپردن قدرت بیشتر، به قلبمان در ارتباطات و حرکت به سمت ارزشها ، یک مهارت است که فقط با تمرین حاصل میشود.
منابع:
کتاب، درمان متمرکز بر شفقت برای درمانگران اکت، نویسندگان: دنیس تیرچ، بنجامین، ساندروف ، لورا آر، سیلبر استین. مترجمان: سعیده دانشمندی، دکتر راضیه ایزدی، دکتر محمد رضا عابدی ، انتشارات: کاوشیار، انتشارات جنگل.
کتاب، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، نویسندگان: دکتر راضیه ایزدی، دکتر محمد رضا عابدی، انتشارات: جنگل، کاوشیار.
تهیه و تدوین: سارا قنواتی، دکترای روانشناسی.
تدوین و انتشار: موسسه روان شناختی حمایت:
http://padideyehemayat.ir