زندگی نامه ی کارل راجرز
کارل راجرز یک روان شناس آمریکایی است ، او یک نظریه پرداز معروف شخصیت و یک چهره ی مشهور دررویکرد روان شناسی انسان گرایانه محسوب می شود.
وی به دلیل تحقیقات مهی که در حیطه ی روان درمانی انجام داد ، در سال 1956 از سوی انجمن روان شناسی آمریکا ، نشان مشارکت علمی برجسته گرفت. راجرز معتقد بود مردم اساسا موجوداتی منطقی هستند که به وسیله ی درک آگاهانه ا زخویشتن های خود و جهان تجربی شان کنترل می شوند.
در این نوشته به بررسی زندگی نامه ی کارل راجرز خواهیم پرداخت .
کودکی کارل راجرز :
کارل راجرز در 8 ژانویه ی 1902 در اوک پارک ، حومه ی شیکاگو به دنیا آمد . راجرز چهارمین فرزند یک خانواده ی هشت نفری بود. مادرش جولیا ، خانه دار و پدرش والتر ، یک مهندس عمران موفق بود و همین امر باعث می شد که او در دوران کودکی با مشکلات مالی دست و پنجه نرم نکند .
وی در خانواده ای رشد کرد که به اصول اخلاقی ، سخت کوشی و مسائل مذهبی به صورت افراطی پایبند بودند.تا جایی که راجرز خودش را اینگونه توصیف می کند : " فرزند میانی خانواده ای بزرگ و بسیار در هم بافته ، که سخت کوشی و مسیحیت در آن ارزشمند بود ".
والدین او تمام زندگی شان را وقف فرزندان کرده بودند ولی با این وجود ، نفوذی کنترل کننده را به شیوه های محبت آمیز و ظریف بر روی آنها اعمال می کردند. به صورتی که تمام فرزندان خانواده به طور واضح فهمیده بودند که نباید برقصند ، به سینما بروند ، سیگار بکشند ، مشروب بخورند و علایق جنسی نشان بدهند.
محدودیت های افراطی خانواده باعث می شد که او از نظر اجتماعی فعالیت زیادی نداشته باشد و همین امر ، راجرز را به پسر بچه ای گوشه گیر و رویایی تبدیل کرده بود که اکثر اوقات غرق در رویاهایش بود .او با شوق و اشتیاق تمام ، هر کتابی که به دستش می رسید ، از جمله فرهنگ لغت و دایره المعارف ها را مطالعه می کرد .
این انزوا و تنهایی ، زمینه ساز شکل گیری بخشی از نظریه ی شخصیت او شد و در همین تنهایی ها بود که به تجربه ی خود ودیدگاه خود از جهان متکی شد. ویژگی خاصی که در طول زندگی با او همراه بود . راجرز در این باره می گوید : "وقتی به پشت سرم نگاه می کنم ، پی می برم که علاقه ی من به مصاحبه و درمان یقینا از تنهایی اولیه ی من سرچشمه می گیرد". به بیان دیگر او یک راهکار اجتماعی قابل قبول جهت ارضای نیاز و رفع عطش برقراری ارتباط با دیگران یافته بود.
زمانی که او 12 ساله بود ، به همراه خانواده اش به مزرعه ای در 50 کیلومتری شیکاگو رفتند . زندگ یدر این مزرعه ، زمینه ساز گرایش راجرز به علم شد . در ابتدا گونه ی خاصی از پروانه ها به نام بید ، را در بیشه ها ی اطراف مزرعه کشف کرد . او مدت زیادی به مشاهده ی این پروانه ها می پردخت ، آنها را می گرفت و پس از جفت گیری ، پرورششان می داد و هرچقدر که می توانست درباره ی آن ها تحقیق کرد .
دومین عامل انگیزشی راجرز به سمت و سوی علم ، پدرش بود. پدر راجرز به شدت معتقد بود که اجرای امور کشاورزی مزرعه باید منطبق با علم باشد . به همین دلیل به مطالعه ی کتاب ها و آزمایشات علمی در این زمینه پرداخت . در این زمان مطالعه ی کتابهای که پدرش به خانه می آورد ، باعث شد که او در رابطه با آزمایش های کشاورزی ، به اطلاعات زیادی دست پیدا کند .
او در دوران دبیرستان ، دانش آموزی ممتاز بود و به دروس علوم و انگلیسی علاقه ی زیادی داشت. زمانی که 15 ساله بود ، جذب روش علمی با استفاده از گروه گواه شد. در این روش ، هدف ، جداسازی یک متغیر منفرد برای تجزیه و تحلیل آماری است . این اتفاق ، یک آگاهی غیرعادی برای یک پسر 15 ساله محسوب می شد.
تحصیل واشتغال کارل راجرز :
در سال 1919 ، راجرز رشته ی کشاورزی در دانشگاه ویسکانسین را انتخاب کرد . پدر ، مادر ، دوبرادر بزرگتر و خواهرش نیز در همین دانشگاه درس خوانده بودند.
در اولین سال دانشجویی اش ، به همراه 9 نفر دیگر از دانشجویان آن دانشگاه ، جهت شرکت در کنفرانس فدراسیون جهانی دانشجویان مسیحی ( WSCFC ) برای 6 ماه به پکن ، پایتخت چین اعزام شد. در این مدت دیدگاههای او دستخوش تغییر شد .
وی سرانجام از شیوه ی تفکر والدینش فاصله گرفت و به یک استقلال عاطفی و عقلی رسید و این تغییر عقیده را از طریق نوشتن ، به خانواده اش اطلاع داد و این تغییر عقیده ، والدین او را بسیار ناراحت کرد . راجرز متوجه شده بودکه می تواند به افکار خود بیندیشد ، به نتایج خود برسد و درنهایت پایگاهی را که به آن علاقه مند است انتخاب کند .
این تغییر مسیر در زندگی او ، باعث شد راجرز به یک حس آزادی و اعتماد به نفس دست پیدا کند و به این سمت هدایت شود که انسان باید تنها به تجربه های شخصی اش متکی باشد . اتکا واعتماد به تجربه ی شخصی ، هسته ی رویکرد او در شخصیت شد .
پس از اتمام این سفر و بازگشت به دانشگاه ، از کشاورزی به تاریخ تغییر رشته داد و در سال 1924 مدرک لیسانس گرفت . پس از فارغ التحصیلی ، در آموزشگاه الهیات یونیون LUTS) ( ، ثبت نام کرد و به تحصیل رسمی برای کشیش شدن پرداخت.
او پس از دو سال ، به دانشکده ی تربیت معلم دانشگاه کلمبیا منتقل شد و به تحصیل در رشته ی روان شناسی بالینی و تربیتی مشغول شد . رشته ای که بعد ها به آن علاقه ی بیشتری پیدا کرد.
راجرز در سال 1928 ، مدرک فوق لیسانس و در سال 1931 مدرک دکتری را اخذ کرد . موضوع پایان نامه ی دکتری او ، اندازه گیری تنظیم یا سازگاری شخصیت در کودکان بود . پس از اخذ مدرک دکتری ، به مدت 12 سال در انجمن پیشگیری از خشونت علیه کودکان در راچستر نیویورک فعالیت کرد و در سال 1939 ، درست زمانی که این انجمن به صورت مرکز هدایت کودکان راچستر تغییر شکل داد ، به مدیریت این موسسه درآمد.
در طول مدت این 12 سال ، او با چند تجربه مواجه شد که بعدها نظریه ی شخصیت و رویکرد روان درمانی او را به شدت تحت تاثیر قرار داد. تجارب او عبارت بودند از :
-رویکرد غالب این انجمن ، یعنی روان کاوی ، اکثر اوقات تاثیر مثبت ندارد .
-صاحب نظران معروف روان شناسی بر سر اینکه کدام روش برای درمان افراد مبتلا به اختلالات روانی بهتر است ، اختلاف نظر دارند .
-جستجو با هدف بینش و آگاهی نسبت به مشکلات روانی ، نتیجه ای ندارد.
پس از تجربه ی این موارد ، او تحت تاثیر آلفرد آدلر قرار گرفت . آدلر معتقد بود مطالعات موردی طولانی ، مباحثی غیرضروری اند. راجرز به این نتیجه رسید که روان درمانگر به جای تفحص در گذشته ی بیمار ، باید زمان حال او را دریابد و شرایط فعلی اودر زمان حال را بررسی کند .
وی در سال 1940 ، در دانشگاه اوهایو به عنوان استاد روان شناسی بالینی مشغول به کار شد و در سال 1944 ایالت اوهایو را به مقصد نیویورک ترک کرد. در آن جا به عنوان مدیر خدمات مشاوره ی سازمان USO شروع به فعالیت کرد و پس ازگذشت یک سال ، در دانشگاه شیکاگو به سمت استاد روان شناسی و مدیر گروه مشاوره منصوب شد . در همین دوران ، او مهم ترین کتاب خود یعنی"روان درمانی مراجع محوری : مفاهیم ، شیوه ها و کاربردها " را نوشت .
در سال 1957 ، راجرز به دانشگاه ویسکانسین رفت و در جایگاه استاد روان شناسی و استاد روان پزشکی به فعالیت پرداخت. عدم برخورد صحیح کادر دانشگاه با دانشجواین مقطع کارشناسی ارشد ، موجبات ناراحت یاو را فراهم کرد و چون نتوانست این شرایط را بهبود ببخشد ، از ادامه ی فعالیت در آن دانشگاه استعفا داد و به عضویت انستیتو علوم رفتاری غربی در لاهویای کالیفرنیا درآمد.
درسال 1968 ، او به همراه چند تن از دیگر اعضای این انستیتو که همگی همچون راجرز ، رویکرد انسان گرایانه داشتند ، آن جا را با هدف تاسیس مرکز مطالعات شخص در لاهویا ، ترک کردند.
راجرز به شدت علاقه مند به کشف شرایطی بود که افراد در آن م یتوانستند توانایی های بالقوه خود را به حالت بالفعل در بیاورند. او در آخرین سالهای فعالیت حرفه ای اش ، به ارتقای صلح جهانی گرایش پیداکرد و در این خصوص ، سال 1985 پروژه ی صلح ژنو را سازمان دهی کرد . همچنین در سال 1986 رهبری چندین ورکشاپ صلح جهانی را برعهده گرفت .
رویکرد کارل راجرز :
نظریه ی کارل راجرز در روان درمانی ، به نام روان درمانی شخص محور نام گذاری شد. دلیل انتخاب این نام ، توجه راجرز به شخص در مطالعه ی شخصیت می باشد.
این نظریه همانند نظریه ی مزلو ، نشات گرفته از اصول روان شناسی انسان گراست . او پس از گسترش اصول روان شناسی انسان گرا ، از این اصول در جهت رابطه ی بیمار – درمانگر در درمان شخص محور خود استفاده کرد. نظریه ی راجرز شبیه تعدادی از نظریات دیگر ، ریشه در پرتو تجربه ای او با بیماران یا درمانجویانش داشت .
اگر کمی با دقت به نام این رویکرد توجه کنیم ، متوجه می شویم که " درمان متمرکز بر درمانجو یا شخص" به این معناست که افراد توانایی تغییر و اصلاح شخصیت خود را دارند و درمانگر در این شیوه ی درمانی ، به جای هدایتگر بودن ، نقش تسهیل گر را بر عهده دارد .
راجرز با وجود این که منکر تاثیر تجربه های گذشته ، به ویژه تجارب دوران کودکی بر شیوه ی درک افراد از خود و دنیای اطرافشان نمی شد اما به شدت معتقد بود که احساسات و عواطف کنونی شخص ، اهمیت بیشتری در پویایی های شخصیت او دارند .
در نهایت او چه در نظریه و چه در درمان ، به جای توجه به تجربه های ناهشیار یا گذشته که احتمالا علت حالت کنونی فرد به حساب می آمدند، به تغییر و رشد شخصیت فعلی فرد می پرداخت
ازدواج کارل راجرز :
راجرز در سال 1924 ، پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه ویسکانسین ، با وجود مخالفت والدینش ، با هلن الیوت ازدواج کرد و حاصل ازدواج آن ها دو فرزند به نام های دیوید و ناتالی بود .
به گفته ی راجرز ، همسرش مادر بسیار خوبی بود و مشاهده ی مستقیم رشد فزندانش در رابطه با رشد انسان ها و روابط میان فردی آموخته هایی را در اختیارش گذاشت که شاید از طریق مسیر شغلی و حرفه ای نمی توانست آن ها را یاد بگیرد.
مرگ کارل راجرز :
کارل راجرز در4 فوریه سال 1987 ، در سن 85 سالگی به علت ایست قلبی در گذشت.
آثار کارل راجرز :
-درمان بالینی کودکان دشوار 1939
-مشاوره و روان درمانی : مفاهیم عملی نوین تر 1942
-روان درمانی مراجع محوری : مفاهیم ، شیوه ها و کاربردها 1951
گردآوری و تدوین:
سمیرا شفیعی(کارشناسی ارشد مشاوره خانواده)
گرد آوری تدوین توسط موسسه پدیده حمایت(بانک جامع آموزش های روانشناسی)
PADIDEYEHEMAYAT.IR